آریستوکلس ملقب به افلاطون یا پلاتون، دوّمین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ سهگانه یونانی (سقراط، افلاطون و ارسطو) است. افلاطون نخستین فیلسوفی است که آثار مکتوب از او به جا مانده است. همچنین بسیاری او را بزرگترین فیلسوف تاریخ میدانند.
افلاطون در آتن در سال ۴۲۷ قبل از میلاد در یک خانوادهٔ قدرتمند سیاسی و اشرافی متولد شد. او از بچگی بسیار تیز هوش بود. پدرش برای او بهترین معلم موسیقی ، فلسفه ، ژیمناستیک و ادبیات را گرفت. فیثاغورث تاثیر زیادی در او گذاشت. دوره جوانی او همراه بود با دوره درخشندگی فرهنگ آتنی و در همان دوران، در سن بیست سالگی با سقراط ملاقات کرد و شاگرد او شد. این مصاحبت و شاگردی به مدت هشت سال ادامه یافت. بستگانش اصرار داشتند که او به حرفه خانوادگی خود یعنی سیاست بپردازد، اما وقتی محاکمه و مرگ استادش را به دست سیاستمداران مشاهده کرد، سیاست را رها کرد. افلاطون در ۳۹۹ قبل از میلاد شاهد خودکشی آموزگارش، سقراط به حکم دادگاه آتن (محکمه خلق) بود و در این باره نوشته است که سقراط پیشنهاد فرار از آتن را رد کرد و به حکم دادگاه که می دانست درست نبوده، تسلیم شد و جام زهر را نوشید تا احترام به قوه قضایی که حفظ حقوق مردم و امنیت و آرامش آنان برعهده آن است، محفوظ بماند. او در محاکمه سقراط حاضر بود و اتفاقات آن را در آثار خود ثبت کرده است، چنانکه خود وی در نامه هفتم که آن را اندکی پیش از مرگش نوشته بود، پس از اشاره به تبهکاریهای آن ۳۰ تن و سپس محاکمه سقراط، میگوید:
«هرچه سالیان بر من میگذشت، پرداختن درست به امور سیاسی به نظرم دشوارتر میرسید، زیرا بدون دوستان و یاران معتمد، دست زدن به فعالیت ناممکن بود و یافتن چنین کسانی نیز آسان نبود، زیرا دولتشهر ما دیگر طبق اصول و نهادهای پدران ما اداره نمیشد و قانونهای نوشته و آداب و رسوم شتابان رو به تباهی میرفت. در نتیجه، هر چند نخست آکنده از شوق برای شرکت در کارهای عمومی بودم، با مشاهده همه آن چیزها، سرانجام گیج شدم و ضمن آنکه به ملاحظه در این باره ادامه میدادم که با چه وسیله میتوان بهبودی در کارهای حکومت پدید آورد، از لحاظ فعالیت سیاسی همواره در انتظار فرصت بودم؛ تا اینکه سرانجام، با توجه به همه حکومتهایی که اکنون وجود دارند، دریافتم که همگی آنها به بدی اداره میشوند، زیرا قانونهای آنها چنان است که بدون تدارکی شگرف از سوی سرنوشت، تقریباً درمان ناپذیر است. آنگاه در ستایشم از فلسفه درست، ناگزیر شدم اعلام کنم که با این وسیله میتوان عدالت سیاسی و فردی را بر قرار کرد و «گفتم که انواع بدیهای بشر پایان نمیپذیرد، جز اینکه یا قومی از فیلسوفان راستین و حقیقی سرکردگان کارهای سیاسی شوند، یا قدرتمندان در دولتشهرها، به سبب یک نصیب یا بهره الهی فلسفه پردازان راستین گردند.» پس از اعدام سقراط، افلاطون آتن را ترک کرد. او برای چندین سال در شهرهای یونان و کشورهای بیگانه همچون سیراکوز به گردش پرداخت. نخستین سفر افلاطون به سیراکوز در 387 قبل از میلاد و در سن چهل سالگی روی داد. دراین زمان دیونوسیوس اول، فرمانروای خودکامه سیراکوز بود. گفته میشود که وی افلاطون را دعوت کرده بود که به آنجا برود، هر چند در این باره نمیتوان به داوری قطعی رسید، اما از آنجا که دیونوسیوس در آن زمان در اوج قدرت بود و میکوشید که فیلسوفان و هنرمندان را به دربار خود دعوت کند، احتمال آن هست که افلاطون را نیز نزد خود فراخوانده باشد، زیرا افلاطون نه تنها از خاندان اشرافی آتن بود، بلکه همچون فیلسوف برجستهای شهرت داشت و پیش از آن چند نوشته (دیالوگ) پدید آورده بود. به هر روی، روابط میان او و افلاطون بیتنش نبوده، و زندگی تجمل آمیز سیراکوز و دیونوسیوس به مذاق افلاطون خوش نمیآمده است. اما مهمترین رویداد برای افلاطون در این سفر، آشنا شدن او با دیون بود. وی برادر همسر دوم دیونوسیوس، و در آن زمان ۲۰ ساله بود. افلاطون، چنانکه در نامه هفتم آمده است، وی را جوانی هوشمند و زودآموز یافت و تصمیم گرفت که در گفتوگو با او، آنچه را برای “آدمیان بهترین” است، به او بیاموزاند و او را برانگیزد که آنها را در عمل تحقق بخشد، اما به گفته خودش، نمیدانست که ناخواسته تدبیر واژگون سازی خودکامگی را به او میآموزاند. دیون با چنان دقت و اشتیاقی به سخنان افلاطون گوش میداد که افلاطون تا آن زمان هرگز جوانی را مانند او ندیده بود. بنابر گفته افلاطون، دیون تصمیم گرفت که شیوه زندگی اکثریت مردمان را در سیراکوز و سیسیل کنار نهد و بقیه زندگیش را وقف کسب فضیلت کند، نه لذت و تجمل. مدت اقامت افلاطون در سیراکوز، در این سفر، شاید ۲ تا ۳ سال بوده است. در این میان، وی در برخورد با دیونوسیوس اول، دچار دشواریها و تنشهای بسیار شده بود، و سرانجام تصمیم گرفت که سیراکوز را ترک کند. اما گفته میشود که دیونوسیوس فرمان داد که آن کشتی که بایستی افلاطون را به آتن باز گرداند، در شهر بندری “آیگینا” لنگر اندازد. این شهر در آن زمان با آتن در جنگ بود، و طبق قانونهای یونان و به ویژه در آیگینا، میبایستی افلاطون کشته یا به بردگی فروخته شود، در این هنگام یکی از دوستان افلاطون از اهالی “کورِنه” به نام “آنیکریس” وی را در بازار فروش بردگان دید و باز خرید و به آتن بازگردانید.
افلاطون پس از بازگشت به آتن، مکتبی فلسفی ایجاد کرد که به نام آکادمی مشهور است. آکادمی افلاطون را به حق می توان نخستین دانشگاه اروپایی نامید، زیرا در آنجا مطالعات و تحقیقات محدود به فلسفه محض نبود، بلکه رشته های وسیعی از علوم دیگر مانند ریاضیات، نجوم و علوم طبیعی را نیز در بر می گرفت. جوانان از شهر های دور و نزدیک به آن جا می آمدند و علوم مختلف را فرا می گرفتند. یکی از همین جوانان، ارسطو بود که بعدها در زمره بزرگ ترین فلاسفه جهان قرار گرفت. افلاطون علاوه بر سرپرستی آکادمی و رهبری مطالعات، خود به تدریس نیز می پرداخت و شاگردانش از درس های او یادداشت بر می داشتند. بسیاری از آثاری که از او باقی مانده، حاصل این درسهاست. دومین سفر افلاطون به سیراکوز پس از درگذشت دیونوسیوس اول، و در زمان فرمانروایی پسرش، دیونوسیوس دوم اتفاق افتاد. دیونوسیوس دوم در ناز و نعمت پرورش یافته بود و پدرش کوشیده بود که او را از پرداختن به کارهای سیاسی و تجربه اندوزی بازدارد؛ چه بیم آن داشت که بر ضد پدر توطئه کند. در این زمان بر شهرت و محبوبیت دیون افزوده شده بود و دشمنانش میکوشیدند تا خودکامه جوان را از او بیمناک سازند؛ اما دیون که مردی سرسخت بود، میکوشید دیونوسیوس دوم را برانگیزد که افلاطون را برای سفر به سیراکوز دعوت کند. دعوتنامه در 366 قبل از میلاد به دست افلاطون رسید و او دعوت را پذیرفت، اما به زودی، پس از رسیدن وی به سیراکوز، درگیری و تنش میان دیونوسیوس دوم و دیون فزونی گرفت. افلاطون کوشید که میانجیگری کند، ولی کوشش او بیهوده بود، چنانکه پس از ۳ ماه، دیونوسیوس فرمان داد که دیون را سوار کشتی کوچکی کنند و از سیراکوز دور سازند. دیونوسیوس در حالی که میکوشید توجه و مهر افلاطون را به خود جلب کند، او را در خانهای در قصر قلعه شهر جای داد که ظاهراً مهمان او، ولی در واقع زندانی او باشد. در ۳۶۵ قبل از میلاد، جنگی میان دیونوسیوس و مخالفانش درگرفت و وی ناگزیر شد که از سیراکوز بیرون رود. از این رو، به افلاطون اجازه داد که به آتن بازگردد و وعده داد که پس از پایان جنگ او و دیون هر دو را به سیراکوز بازخواند. دیون نیز در این میان به آتن رفته، و در آنجا زمین و خانهای در نزدیکی آکادمی افلاطون خریده بود. سومین سفر افلاطون به سیراکوز نیز درپی دعوت دوباره دیونوسیوس دوم و در سال 361 قبل از میلاد صورت گرفت، هر چند وی مدتی در پذیرفتن آن تردید داشت. دیونوسیوس در آغاز به گرمی از او استقبال کرد و درباره مسائل فلسفی و نیز روابطش با دیون سخن گفت؛ اما کوششهای افلاطون برای آشتی دادن او با دیون بىثمر ماند و وی به این نتیجه رسید که اقامتش نزد دیونوسیوس سودمند نیست. در این میان، خودکامه سیراکوز، پس از تبعید دیون فرمان داده بود که همه املاک و داراییهای او مصادر شود. افلاطون که از این امر آزرده خاطر شده بود، تصمیم گرفت به آتن باز گردد. آن زمان تابستان، و هنگام بادبان کشیدن کشتیها بود. دیونوسیوس برای ترغیب افلاطون به ماندن حیلهای به کار برد و مانع حرکت او با کشتى شد. پس از چندی زمستان فرا رسید. افلاطون که به تعبیر خودش “مانند پرندهای که در انتظار گریختن از قفس” است، به بیرون نگاه مىکرد، به دوستش آرخوتاس، ریاضىدان بزرگ در “تارانت” متوسل شد تا نزد خودکامه میانجى شود. وی موفق شد که موافقت دیونوسیوس را برای اجازه بازگشت افلاطون به آتن و پرداخت هزینه سفر وی جلب کند.
افلاطون اندکى پس از بازگشت به یونان در بازیهای المپیک با دیون دیدار کرد. دیون در آن زمان در تدارک لشکرکشى به سیراکوز و انتقامگیری از دیونوسیوس بود و از افلاطون پشتیبانى طلب مىکرد، اما وی نپذیرفت. سرانجام در ۳۵۷ قبل از میلاد، دیون با سپاهیانش به سیراکوز حمله کرد. دیون نخست دیونوسیوس را از شهر و سپس از قلعه بیرون راند و قدرت را به دست گرفت. وی نیز ناگزیر شد که به بیرحمیها و بیعدالتیهایی متوسل شود، و سرانجام به تحریک یکی از اعضای آکادمی افلاطون به نام کالیپوس کشته شد.
افلاطون از سال 360 قبل از میلاد که پایان سفر سومش به سیراکوز بود، تا آخر عمر به فعالیت های علمی و فلسفی خود ادامه داد و در سال 347 قبل از میلاد درگذشت و رهبری آکادمی را به خواهرزاده خود که شاگردش نیز بود، واگذاشت.
معرفی کتاب
چهارمین کتاب از مجموعه آشنایی با فیلسوفان تحت عنوان آشنایی با افلاطون به زندگی، افکار، تحولات فکری، اجتماعی و فرهنگی عصر افلاطون اختصاص یافته است. نویسنده در این اثر به شرح زندگی و آثار افلاطون، نوشتههای او، زماننگاری وقایع مهم فلسفی، تقویم زندگی و عصر افلاطون میپردازد.
مجموعه آشنایی با فیلسوفان
همه ما بعضا در مورد اشخاصی مطالبی را می شنویم و دوست داریم بیشتر با آنها و تفکر و زندگی شان آشنا شویم. برخی از ما در اینترنت جستجویی می کنیم و نهایتا از “ویکی پدیا” و سایت هایی از این دست اطلاعات مختصری را درباره ی شخصیتی بدست می آوریم، اما دانشنامه های اینچنینی مطالبش بعضا سطحی است و در بعضی موارد هم غلط! نشر مرکز که از نشر های بسیار موفق کشورمان است، جدیدا کتبی را منتشر می کند برای آشنایی با فیلسوفان که توسط پل استراترن، نویسنده و محقق بریتانیایی نوشته شده اند. این محقق بریتانیایی تاکنون کتابهای مشابهی چون نیچه در ۹۰ دقیقه، کانت در ۹۰ دقیقه و هایدگر در ۹۰ دقیقه تالیف کرده است که به صورت یک مجموعه از سوی انتشارات بلکاستون منتشر میشوند. انتخاب عبارت ۹۰ دقیقه برای این کتاب از آنجایی صورت میگیرد که به همراه این مجموعه یک لوحفشرده شامل روایت صوتی متن کتاب عرضه میشود. در این لوحفشرده متن کتاب در ۹۰ دقیقه روایت شده است. نشر مرکز در این مجموعه، لوحفشردهای که در نسخه اصلی وجود دارد و یا برگردان فارسی آن را عرضه نمیکند.
در این کتب او می کوشد که هم با زبانی علمی و هم ساده و جذاب حتی برای نوجوانان، اطلاعات مفید و جالبی برای آشنایی با شخصیت های بزرگ تاریخ را بدست مخاطب بدهد. مجموعه کتب آشنایی با فیلسوفان برای گشودن باب آشنایی با اندیشه ها و دیدگاه های آنان مدخل مناسب و مغتنمی به نظر میرسد. در هر کتاب گذشته از ارائه اطلاعات زندگی نامه ای،افکار هر فیلسوف در رابطه با تاریخ فلسفه به طور کلی و نیز در رابطه با جریان ها و تحولات فکری و اجتماعی و فرهنگی عصر او بازگو میشود و بدون ورود به جزئیات نظریات و عقاید او، مهمترین نکته های آنها با بیانی ساده و روشن و در عین حال موثق و سنجیده بیان میشود. اساس کار در این کتاب ها سادگی و اختصار بوده است تا جوانان و نیز همه خوانندگان علاقه مندی که از پیش مطالعات فلسفی زیادی نداشته اند بتوانند به آسانی از آنها بهره بگیرند و چه بسا همین صفحات اندک انگیزه پیجویی بیشتر و دنبال کردن مطالعه و پژوهش در این زمینه شود.